جدول جو
جدول جو

معنی چال زمین - جستجوی لغت در جدول جو

چال زمین(زَ)
دهی است از دهستان کوهستان کلاردشت شهرستان نوشهر که در 7 هزارگزی جنوب باختری مرزان آباد و 3 هزارگزی باختر شوسه چالوس به تهران واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
چال زمین
از توابع دهستان کوهستان غرب شهرستان چالوس، زمینی که گود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چای زرین
تصویر چای زرین
نوعی چای با پرهای درشت و زرد رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناف زمین
تصویر ناف زمین
کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف ارض، ناف زنی، ناف عالم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاو زمین
تصویر گاو زمین
در باور قدما گاوی که بر پشت یک ماهی قرار گرفته و زمین بر روی شاخ او است، برای مثال گوهر شب را به شب عنبرین / گاو فلک برده ز گاو زمین (نظامی۱ - ۹)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ حَلْ لا)
از توابع طهران و دارای معدن زعال سنگ است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ زَ)
قطعه زمین خوب. (غیاث). مکان مشخصی است در محلات و قراء و قصبات که مردم محل در آن جمع میشوند و در تسویۀ امر خود مشاوره میکنند. (شعوری ج 2 ورق 323). در تداول محلی خراسان قطعه کوچکی از زمین. و در تداول برخی از نواحی دیگر گله گویند:
با این غرور حسن که در هر گل زمین
خلقی در آرزوی سلام تو میکشد.
بابافغانی (از شعوری).
یک دل هزار زخم نمایان نداشت راست
یک گل زمین هزار خیابان نداشت راست.
صائب (از آنندراج).
باشد نشان پای تو آرامگاه ما
یک گل زمین ز سایۀ گلبن مرا بس است.
سالک یزدی (از آنندراج).
و رجوع به گله شود
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لِ زَ)
کنایه از شب است. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
بازوی زین را گویند. (آنندراج). اطراف و دامنه های زین. (ناظم الاطباء). دامنۀ زین که به بال شبیه است. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). دو دامن زین که دو پهلوی اسب را پوشاند و رکاب از زیر آن آویخته گردد و معمولاً شکل بال دارد. برگۀ زین. برگه
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ)
کنایه از ذرۀ خاکی است که در وجود آدمی مرکب است. (از برهان قاطع) (از انجمن آرا). چه این به منزلۀ قرضی است آدمی را. (برهان قاطع). آن ذره از خاک که در بدن آدمی آمیخته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ)
دهی است جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان، واقع در شهرستان لاهیجان، هوای آن جلگه، معتدل، مرطوب مالاریائی، دارای 120 تن سکنه. زبان آنان گیلکی، فارسی. آب آن از رود شمرود، محصول آنجا پشم، لبنیات، شغل اهالی زراعت، گله داری، شال بافی، راه آن مالرو است. تابستان برای نگاهداری گله های خود به ییلاق دیلمان می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وِ زَ)
گاوی که زمین بر پشت او است و آن گاو بر پشت ماهی است. (غیاث) (آنندراج). در اساطیر آورده اند که زمین بر دو شاخ گاو قرار دارد:
من گاو زمینم که جهان بردارم
یا چرخ چهارمم که خورشید کشم ؟!
معزی (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین).
خون قربان رفته از زیرزمین تا پشت گاو
گاو بالای زمین از بهر قربان آمده.
خاقانی.
شاه بود آگه که وقت ماهی و گاو زمین
کلی اجزای گیتی را کنند از هم جدا.
خاقانی.
گوهر شب را به شب عنبرین
گاو فلک برده ز گاو زمین.
نظامی.
گر چو تیغ آفتاب آن تیغ بر کوهی زنی
کوه تا کوهان گاو آن زخم را نبود حجاب.
سوزنی.
حمل سپاه تو را خاک چو طاقت نداشت
گاو زمین آمدش چون سپر اندر جبین.
خواجه سلمان (از شعوری).
، کنایه از قوتی است که خدای تعالی درمرکز زمین خلق کرده است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ده کوچکی است از بخش کرج شهرستان تهران. واقع در 41هزارگزی شمال باختری کرج و 2هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. کوهستانی و هوای آن سردسیر است. 18 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ زَ)
دهی جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر که در 25 هزارگزی جنوب ورزقان و 13 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع است و 257 تن سکنه دارد. محلی است کوهستانی با هوای معتدل که آبش از چشمه و رود خانه نهند. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی، بافتن جاجیم و گلیم و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ملک بدون اجاره و بدون مالیات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ضمانت ملکی جهت بدهی. (ناظم الاطباء) (از جانسون)
لغت نامه دهخدا
(لَزَ)
دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی که در 2 هزارگزی خاور شهر شاهی واقع شده. آبش از رودخانه سیاهرود و از چاه و محصولش برنج و غلات است. شغل اهالی زراعت و کارگری در کارخانه ها و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظل زمین
تصویر ظل زمین
سایه زمین، شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو زمین
تصویر گاو زمین
((وِ زَ))
گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است، گاو ماهی
فرهنگ فارسی معین
از دهکده های قدیمی و متروک فخرعمادالدین واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای کنار کوهپر کلاردشت، زمینی بدون ارتفاع و مسطح
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
دفن بودن، پنهان بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام آبادی از دهستان لاله آباد بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه ی دیر راه افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین نمناک، زمین سست
فرهنگ گویش مازندرانی